زن: خبر خوب! من حامله هستم، تو بالاخره پدر شدی. مرد: چمدانت را ببند، همین حالا و برای همیشه از اینجا برو!. زن: چرا؟!. مرد: من دو سال قبل بدون این كه به كسی بگویم، عمل وازكتومی انجام دادم. زن (با گریه و جیغ): اگر به من توجه میكردی، این اتفاق هرگز رخ نمیداد، من تمام این مدت با پسرخالهام میخوابیدم چون تو همیشه منشیهای شركت را بیشتر از همسرت دوست داشتی، بزرگترین دروغت هم این بود كه بهم گفتی عاش...قم هستی. مرد: نه! بزرگترین دروغم این بود كه عمل وازكتومی داشتهام..
ارسال نظر برای این مطلب
اطلاعات کاربری
لینک دوستان
آرشیو
آمار سایت