loading...
@ مجلــه اینـــترنتی اســتوا @
فاخر بازدید : 69 شنبه 29 اردیبهشت 1403 نظرات (0)
مغازه داری روی شیشه مغازه اش تابلویی به این مضمون نصب کرد:

 

"توله های فروشی"

 

چیزی از نصب آن نگذشته بود که پسر کوچولویی وارد مغازه شد واز او خواست تا توله ها را به او نشان دهد مغازه دار صوت زد و با صدای صوت او یک ماده سگ با پنج تا توله فسقلی اش که بیشتر شبیه توپهای پشمی کوچولو بودند پشت سر هم از لانه بیرون آمدند و در مغازه به راه افتادند پنجمین توله در آخر صف لنگان لنگان به دنبال سایرین راه می رفت پسر کوچولو توله لنگان را نشان داد و گفت:

 "اون توله چشه؟ "

 مغازه دار توضیح داد که اون توله:

 از همان روز تولد فاقد حفره مفصل ران بوده است و سپس افزود: اون توله زنده خواهد ماند اما تا آخر عمرش همین جوری خواهد لنگید .

 پسر کوچولو گفت من همونو می خوام. مغازه دار موافقت نکرد ...

 اما پسر کوچولو پاچه شلوارش رو بالا زد و پای چپش رو که بدجوری پیچ خورده بود و با یک تسمه فلزی محکم بسته شده بود به مغازه دار نشون داد و گفت:

 من خودم خوب نمی تونم بدوم

 این توله هم به کسی نیاز داره که وضعیتشو درک کنه ...

 ============

 چه بسیار انسانهای که از نظر جسمی سالمند

 اما ... از جهت عقلی و روانی معلولند
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 251
  • کل نظرات : 4
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 20
  • آی پی دیروز : 5
  • بازدید امروز : 210
  • باردید دیروز : 6
  • گوگل امروز : 2
  • گوگل دیروز : 1
  • بازدید هفته : 248
  • بازدید ماه : 433
  • بازدید سال : 1,380
  • بازدید کلی : 59,767